۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

ساعت



               The clock
by William Fryer Harvey

ساعت 

اثرویلیام فرایر هاروی  

برگردان مهدی خزاعی


ویرایش: کبری قاسمی  

ترجمه از انگلیسی
----------------------------------------------------                                                          

شرح و توصیف شما را در باره ساکنان پانسیون دوست داشتم. می توانم خانم کرنلیوس بدشگون را در ذهنم مجسم کنم، کلاه گیسی به سر دارد و النگوهایش جلنگ جلنگ صدا می کنند. آن شب شما او را در راهرو دیدید که در خواب راه می رفت، مطمئنم ترسیدید که البته عجیب نیست. ولی با این وجود می توان پرسید چرا او نباید در خواب راه برود؟ اما در باره جابجا شدن مبلمان لابی هتل گمان می کنم که شما در یک منطقه زلزله خیز زندگی می کنید. هرچند که زلزله دلیل مناسبی برای به صدا درآمدن زنگوله روی شومینه نیست. درست مثل این که خدمتکار خانه شکستن قوری را به گردن یک فیل بی صاحب بیاندازد. خوبست که در ایتالیا دردسرهای همیشگی خدمتکاران را نداریم. 
برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:
https://drive.google.com/open?id=1Rw6hlunjvMfSUfp64URKfQf3L_AQ5q8G

۱۳۹۸ فروردین ۲۳, جمعه

ماده عقاب

               Hunnørnen
av Jonas Lie

ماده عقاب

اثریوناس لی 

برگردان مهدی خزاعی

ترجمه از نروژی
----------------------------------------------------                                                          

تقدیم به رؤیا و محمد عزیز


ماده عقاب از شکار صبح گاهی‌ بازگشت، او صد فرسنگ راه را از روی سنگلاخ پیمود و خود را شتابان به لانه و جوجه اش رساند. یک گوساله گوزن نوزاد در چنگال‌هایش داشت.

هنگامی که در لانه فرود آمد تند و شدید بال زد. فریادی درنده خویانه و گوش خراش چندین بار در دره طنین افکند. از ترکه‌های محکمی که قبلا در زیر آشیانه قرار داشت، اکنون تکه پاره های آویزان و آلوده به فضله بر جا مانده بود. پر و خزه آغشته به خون بر روی تخته سنگ‌های دیواره کوه فرو ریخته بود. آشیانه را غارت و ویران کرده بودند. جوجه که هر روز بال‌هایش را ورزیده تر می‌‌کرد و چنگال و منقار خود را بر طعمه‌های بزرگ تر و بزرگ تر می‌‌ازمود، اکنون ناپدید شده بود.
ماده عقاب به هوا برخاست و بالاتر و بالاتر پرید تا به جائی که طنین فریادش را کسی در خلوت کوه نمی‌‌شنید. چرخ می‌‌زد و نگاه می‌‌کرد.

برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:
https://drive.google.com/open?id=1ihNBcmSJ-lJ6720Opd4N_w5osCbP91Jt

۱۳۹۷ فروردین ۱۷, جمعه

سفر در نیزار





                Across The Moors

by William Fryer Harvey

سفر در نیزار

اثرویلیام فرایر هاروی 

برگردان مهدی خزاعی

ترجمه از انگلیسی‌
----------------------------------------------------                                                          

تقدیم به اسفندیار صنایع به خاطر تلاش‌های فرهنگیش
.


وضعی واقعاً تاسف انگیز پیش آمده بود.

 
پگی صد درجه تب‌(۱) داشت و پهلویش درد می‌‌کرد. خانم ورکینگتون بنکرافت می‌‌دانست که پگی آپاندیس گرفته است. اما کسی‌ نبود که بتوان، او را به دنبال پزشک فرستاد.

جیمز با کالسکه به دیدن شوهرش رفته بود. شوهر او برای تمرین تیراندازی، راهی سفری یک هفته ای شده بود.

فقط یک ساعت و نیم پیش بود که آدولف را به اورشمس فرستاده بود، همراه او پیامی برای بانو ایوا بود.

 آشپز را نمی‌‌شد دنبال پزشک فرستاد، حتی اگر شام بدون او صرف می‌‌شد.

به کیت هم طبق معمول نمی‌‌شد اطمینان کرد.

 خانم کریگ بود که می‌‌ماند.

خانم ورکینگتون بنکرافت معلّم سر خانه را احضار کرد و هنگامی که او به داخل اتاق آمد، گفت:"البته شما حتما می‌‌بینید که پگی واقعاً بیمار است." و پس از آن ادامه داد: "مشکل این است که اصلا کسی‌ نیست که بتوانم او را به دنبال پزشک بفرستم." خانم ورکینگتون بنکرافت سکوت کرد. او دستور دادن را حق خود می‌‌دانست و همیشه به زیردستانش افتخار می‌‌داد که این دستورها را انجام دهند.

برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:
https://drive.google.com/open?id=1aXU3wSP1IgbM5CADRrlXOXQWdtryZDoG

۱۳۹۶ بهمن ۲۷, جمعه




                Blomme

af Peter Seeberg

آلو

اثرپیتر سی برگ    برگردان مهدی خزاعی

ترجمه از دانمارکی    
----------------------------------------------------                                                          

تقدیم به مسعود کدخدایی، به خاطر آثار زیبایش.

قلمش پر توان باد و طبعش روان.

در روستای ما، تا به جائی که به خاطر داریم، رسم بوده که در باغ درخت میوه بکاریم. ما، درخت می‌‌خواهیم، هر چند که زمین کوچک باشد، و هر چند که سیب زمینی‌ و کلم را باید با سیب، گلابی و آلو معاوضه کنیم.

می‌‌گویند مردی بود به نام اینگمان پدرسن. او ازدواج نکرده بود و از این رو شاید فرزندی هم نداشت. او آمد و شهر نشین شد. در آنجا تکه زمینی کوچک برای خودش خرید و خانه‌ای بنا کرد، وسعت این خانه به اندازه‌ای بود که نیاز یک مرد تنها را بر طرف می‌‌کرد. او به فکر کشت سیب زمینی‌، کلم و گیاه افتاد. اما پیرمردان و پیرزنان می‌‌آمدند و از بالای پرچین حیاط، رسم و سنت محل را یادآوری می‌‌کردند. او برای درست بودن کار، می‌‌بایست یک گل سرخ می‌‌کاشت یا یک درخت میوه.

مرد، این پند و اندرز را در سر داشت و فکر و خیالهای نا آشنا می‌‌کرد تا راهی‌ پیدا کند. چه بهتر بود، گل سرخ و یا میوه؟ مزه دهانش برای او، تصمیم گرفت. آلو دزدی زمان کودکیش را به یاد آورد که شیره‌اش از گوشه‌ لبانش روان بود. نوع آلو که آلوی تیره رنگ کلیسای مورک(۱) بود به وسیله پرس و جوهای گوناگون و با دقت مناسب تعیین شد. این آلو او را افسون کرده بود. استوانه‌ای بود و سفت، طعمی غریب در دهان داشت که رسیدن به آن آرام آرام انجام گرفت. اما در عوض اینگمان پدرسن، کمی‌ ناشیانه، نظر خود را چنین توضیح می‌‌داد: بی‌ مانند.
برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:

۱۳۹۶ مهر ۸, شنبه

سه‌ آن‌ جاودان



De evige tre 
Af Tove Ditlevsen

سه‌ آن‌ جاودان

اثرتووه دیتلوسن    مترجم مهدی خزاعی

ترجمه: از دانمارکی
                                                                        

در این جهان، دو مرد

بر سر راه من است

یکی‌ آنی‌ که من دوست می‌‌دارم

دگر آنی که مرا دوست می‌‌دارد


یکی‌ آنی‌ است، در خواب و رویایم

جای دارد در ضمیر تاریکم

دگر آنی‌ که می‌‌کوبد بر در قلبم

او را هرگز ، راه نخواهم داد


آن‌ یکی مرا نفس بهاری داد

روزبهی بود، اما زود بر باد رفت

آن‌ دگر، همه هستی‌ خود را داد

اما ساعتی نیز نیافت

آن‌ یکی‌، در خون ترانه غرق است،

آنجا که عشق پاک و آزاد است،

آن‌ دگر همراه روز غمگین من است

آنجا که سراب آرزو‌ها است


این دو آن‌ ایستاده بر سر راه هر زنی‌

عاشق و معشوق و پاک

صد سال بگذرد، شاید

این دو آن‌، یک آن‌ شوند


***************************************************

برای دریافت اطلاعات بیشر و فایل پی دی اف روی پیوند زیر کلیک کنید:
https://drive.google.com/open?id=0BzVzsCdvCGTEUTlHcHk0VHpEd1k

۱۳۹۶ فروردین ۲۸, دوشنبه

در باغ اندرون


















I Seraillets Have 

af Jens Peter Jacobsen

در باغ اندرون

اثرینس پیتر یاکوبسن    مترجم مهدی خزاعی

ترجمه: از دانمارکی
                                                                        

رز سر خم کرده، سنگین است
از عطر از شب نم،
کاج می‌‌پیچد با باد، سست است
از بخار و دم.
گران نقره، غلتان است، در جوی ها 
در سکون تن‌ آسایش،
مناره، سر به آسمان دارد، 
در یقین مسلمش(*)
ماه نو، می‌‌خرامد آرام، 
در سپهر آبگونش،
می‌ بوسد، گل‌های کوچک را،
آن‌ رز ها، سوسن ها،
در باغ اندرون
در باغ اندرون
***********************************
*) مسلم،با تشدید لام. به معنای حتمی و قطعی


برای دریافت اطلاعات بیشر و فایل پی دی اف روی پیوند زیر کلیک کنید:
https://drive.google.com/open?id=0BzVzsCdvCGTEMVU2VGUycUxPMWc

۱۳۹۶ فروردین ۱۴, دوشنبه


Pesten i Bergamo
 
af Jens Peter Jacobsen 

طاعون در برگامو

اثرینس پیتر یاکوبسن    مترجم مهدی خزاعی

ترجمه: از دانمارکی
                                                                        

برگاموی(۱) کهنه در بالای یک کوه کوتاه بنا شده بود و با دیوار و دروازه محصور بود. برگاموی نو، در کوه پایه قرار داشت و بادخیز بود.

یک روز، در شهر نو، طاعون طغیان کرد و با سرعتی هراسناک شیوع یافت؛ انسان‌های بسیاری مردند و دیگران از راه دشت، به چهار گوشه دنیا گریختند. مردمان ساکن برگاموی کهنه، برای پالایش هوا، شهر متروک را آتش زدند، اما این نتیجه نداد. در شهر کهنه نیز، مرگ و میر شروع شد. در ابتدا روزی یک نفر، بعد روزی پنج نفر، سپس روزی بیست نفر، و هنگامی که بیماری به اوج رسید، تعداد مردگان باز هم بیشتر شد.

آنها نمی‌‌توانستند، مانند ساکنان شهر نو بگریزند.


اما کسانی‌ که از شهر گریختنند، سر انجامی همچون حیوان‌های شکاری یافتند، آنها در جوی‌ها و آب رو ها، در زیر حصار‌ها و در میا‌‌ن کشتزار ها، خود را پنهان می‌‌کردند. روستایان می‌‌دیدنند که این فراریان، طاعون را همراه خود، به اینجا و آنجا می‌‌آورنند از این رو به عذر موجّه حق دفاع از خود، هر بیگانه‌ای را که می‌‌دید‌ند سنگ باران می‌‌کردند و می‌‌راندند و یا بی‌ هیچ رحم و ترحمی، همچو سگان هار کتک می‌‌زدند.

برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:
https://drive.google.com/open?id=0BzVzsCdvCGTETF9CSndieC1uUkk

۱۳۹۵ دی ۵, یکشنبه

آشیانه عقاب


 Ørneredet 
av Bjørnstjerne Martinius Bjørnson
آشیانه عقاب

اثر: بیورنستیرن مارتینیوس بیورنسون           مترجم: مهدی خزاعی

ترجمه از: نروژی

اندر گوردن، نام ‌یک آبادی کوچک و دور افتاده بود، محصور در میا‌‌ن کوه‌های بلند. از این کوه‌ها رودخانه بزرگی سرچشمه می‌‌گرفت که این محل هموار و حاصل خیز را به دو بخش می‌‌کرد. رود به دریاچه‌ای نزدیک به آبادی می‌ریخت و چشم اندازی وسیع و گسترده‌ را ایجاد می کرد.
روزی مردی سوار بر قایق، از روی دریاچه اندرا گذشت و به اینجا آمد.  او اولین کسی‌ بود که در این دره، ساکن شد. اسمش اندرا بود و اکنون نوادگانش در اینجا زندگی‌ می‌‌کردند. بعضی‌ می‌‌گفتنند که او به دلیل قتل کسی‌، به این محل گریخته بود و از اینرو بازماندگانش چنین تیره رو بودند. گروهی دیگر می‌‌گفتند، تیره رو بودن آنها به خاطر وجود کوه‌ها بود که در میا‌‌ن تابستان، ساعت ۵ بعد از ظهر، مانع نور خورشید می‌‌شد.

برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:


۱۳۹۵ دی ۲, پنجشنبه

بنگر


Se af Gustaf Munch-Petersen

بنگر 

اثر:گوستاف مونک پترسن          مترجم: مهدی خزاعی

 ترجمه از دانمارکی



بنگر خورشید را، خورشید را،

در سینه زنده ات، احساس کن هوا را،

شاد، شاد، در زیر پا، احساس کن چمن را،

هنوز هم زنده هستی‌ تو -!

وه‌، بر آمد آن، بنگر خورشید را،

در خواب است او، بنگر کودکت را،

- بنگر  -!

هنوز هم زنده هستی‌ تو -!

زنت در خانه ات شاد است، شاد

-از گرم نور با شکوه، مملو کن دیده ات را -،

 برادر زنده من!

برای دریافت اطلاعات بیشر و فایل پی دی اف روی پیوند زیر کلیک کنید:



پدر


پدر 

         اثر:بیورنستیرن مارتینیوس بیورنسون               مترجم: مهدی خزاعی 

         ترجمه از نروژی

                                                                         تقدیم به فرشید عزیز، به خاطر

                                                                        نوشته‌های قشنگش

کسی‌ که این داستان در باره اوست، برجسته‌ترین فرد در حوزه کلیسایی  (۱ ) خود بود و تورد اوراس نام داشت. یک روز به دفتر کشیش آمد، بلند بالا می‌‌نمود و جدی. گفت "من صاحب پسری شده ام. خواهش می‌‌کنم او را غسل تعمید بدهید."
-"نامش چیست؟"
-"فین، هم اسم پدر خود من."
-"و پدران و مادران  تعمیدی؟(۲)"
تورد اوراس، آنها را نام برد. این پدران و مادران تعمیدی، کسانی از بهترین زنان و مردان آبادی بودند و خویشاوند او.
کشیش نگاهی‌ کرد و پرسید: " صحبت دیگری هم دارید؟"
روستایی کمی‌ ایستاد و گفت " خواهش می‌‌کنم او را تنها، غسل دهید."

برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:

۱۳۹۵ آذر ۲۴, چهارشنبه

من باز بر خواهم خواست

من باز بر خواهم خاست


اثر: مایا آنجلو     مترجم: مهدی خزاعی
ترجمه از انگلیسی
                                                      
                                    تقدیم به دوست عزیزم مهدی 
                                    اسحاقی به خاطر زندگی پر تلاشش

نام مرا در تاریخ بنوس
آمیخته با دروغ های تلخ و ناروا،
مرا پایمال کن، خاکسار کن
اما چو غبار، باز بر خواهم خاست.

من گستاخ سخن گفتم،
این تو را آزرد؟
افسرده دلی؟ اندوه دل؟
که گویی من،
چاه نفتی در خانه خود دارم

همچو ماه ها، همچو خورشید ها
همچو جزر و مد، محتوم
چو چشمه امید که بر می جوشد، بلند
من باز بر خواهم خاست

برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:



۱۳۹۵ آذر ۲۳, سه‌شنبه

جهانی‌ بدون فقر

اثرجو بریور    مترجم مهدی خزاعی


ترجمه: از انگلیسی






جهانی‌ بدون فقر در نظر بگیریم. این جهان چگونه است؟ آیا اصلا ممکن است؟ چگونه
می‌‌توان به آن رسید؟ هنگامی که، افراد شاغل در موسسه‌های خیریهٔ، سازمان‌های غیر انتفاعی، و سازمان‌های دولتی، به این موضوع می‌‌پردازند، معمولا می‌‌پندارند که فقر جزئی‌ مسلم از عالم هستی‌ است. اما اگر آنها، ادبیات انسان شناختی(۱) را مطالعهٔ کنند، فکری کاملا متفاوت خواهند داشت

برای ادامه مطلب روی پیوند زیر کلیک کنید:

https://drive.google.com/open?id=0BzVzsCdvCGTEVUtpNmdsOWdPVGc